-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم به بوی وصل تو گرد جهان همی گردم
2 تو خفتهای، خبرت کی بود؟ که من هر شب به گرد کوی تو چون پاسبان همی گردم
3 ملامت من بیدل مکن درین غرقاب تو بر کناری و من و در میان همی گردم
4 به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر رها کنی، که برین آستان همی گردم
5 هزار بار شدم در غم تو پیر، ولی دگر به بوی وصالت جوان همی گردم
6 قدم به پرسش من رنجه کن، که هر ساعت بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم
7 لبت بشارت کامی به اوحدی دادست درین دیار به امید آن همی گردم