بیامد عید از جلال الدین محمد مولوی غزل 2507

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی

1 بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی غلامانند سلطان را بیارا بزم سلطانی

2 منم مخمور و مست تو قدح خواهم ز دست تو قدح از دست تو خوشتر که می جان است و تو جانی

3 بیا ساقی کم آزارم که من از خویش بیزارم بنه بر دست آن شیشه به قانون پری خوانی

4 چنان کن شیشه را ساده که گوید خود منم باده به حق خویشی ای ساقی که بی‌خویشم تو بنشانی

5 به عشق و جست و جوی تو سبو بردم به جوی تو بحمدالله که دانستم که ما را خود تو جویانی

6 تو خواهم کز نکوکاری سبو را نیک پر داری از آن می‌های روحانی وزان خم‌های پنهانی

7 میی اندر سرم کردی و دیگر وعده‌ام کردی به جان پاکت ای ساقی که پیمان را نگردانی

8 که ساقی الستی تو قرار جان مستی تو در خیبر شکستی تو به بازوی مسلمانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر