-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد نفس صبح و سلامت نرسانید بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
2 یا تو به دم صبح سلامی نسپردی یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
3 من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
4 باد آمد و بگسست هوا را زره ابر بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
5 بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید
6 عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید
7 مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید
8 خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی کو چاشنی کام به کامت نرسانید
9 نایافتن کام دلت کام دل توست پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید