باز از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 170

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

باز آمد کای علی زودم بکش

1 باز آمد کای علی زودم بکش تا نبینم آن دم و وقت ترش

2 من حلالت می‌کنم خونم بریز تا نبیند چشم من آن رستخیز

3 گفتم ار هر ذره‌ای خونی شود خنجر اندر کف به قصد تو رود

4 یک سر مو از تو نتواند برید چون قلم بر تو چنان خطی کشید

5 لیک بی غم شو شفیع تو منم خواجهٔ روحم نه مملوک تنم

6 پیش من این تن ندارد قیمتی بی تن خویشم فتی ابن الفتی

7 خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ من شد بزم و نرگسدان من

8 آنک او تن را بدین سان پی کند حرص میری و خلافت کی کند

9 زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم

10 تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر

عکس نوشته
کامنت
comment