1 بیا تا نرد را شاهانه بازیم جهان چار سو را درگدازیم
2 به افسون هنر از برگ کاهش بهشتی این سوی گردون بسازیم
1 در شریعت معنی دیگر مجو غیر ضو در باطن گوهر مجو
2 این گهر را خود خدا گوهر گر است ظاهرش گوهر بطونش گوهر است
1 ای که مثل گل ز گل بالیدهای تو هم از بطن خودی زائیدهای
2 از خودی مگذر بقا انجام باش قطرهای می باش و بحر آشام باش
1 هوای فرودین در گلستان میخانه میسازد سبو از غنچه میریزد ز گل پیمانه میسازد
2 محبت چون تمام افتد رقابت از میان خیزد به طوف شعلهای پروانه با پروانه میسازد
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران