- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قلب را از صبغة الله رنگ ده عشق را ناموس و نام و ننگ ده
2 طبع مسلم از محبت قاهر است مسلم ار عاشق نباشد کافر است
3 تابع حق دیدنش نا دیدنش خوردنش ، نوشیدنش ، خوابیدنش
4 در رضایش مرضی حق گم شود «این سخن کی باور مردم شود»
5 خیمه در میدان الا الله زدست در جهان شاهد علی الناس آمدست
6 شاهد حالش نبی انس و جان شاهدی صادق ترین شاهدان
7 قال را بگذار و باب حال زن نور حق بر ظلمت اعمال زن
8 در قبای خسروی درویش زی دیده بیدار و خدا اندیش زی
9 قرب حق از هر عمل مقصود دار تا ز تو گردد جلالش آشکار
10 صلح ، شر گردد چو مقصود است غیر گر خدا باشد غرض جنگ است خیر
11 گر نگردد حق ز تیغ ما بلند جنگ باشد قوم را ناارجمند
12 حضرت شیخ میانمیر ولی هر خفی از نور جان او جلی
13 بر طریق مصطفی محکم پئی نغمه ی عشق و محبت را نئی
14 تربتش ایمان خاک شهر ما مشعل نور هدایت بهر ما
15 بر در او جبه فرسا آسمان از مریدانش شه هندوستان
16 شاه تخم حرص در دل کاشتی قصد تسخیر ممالک داشتی
17 از هوس آتش بجان افروختی تیغ را «هل من مزید» آموختی
18 در دکن هنگامه ها بسیار بود لشکرش در عرصه ی پیکار بود
19 رفت پیش شیخ گردون پایه ئی تا بگیرد از دعا سرمایه ئی
20 مسلم از دنیا سوی حق رم کند از دعا تدبیر را محکم کند
21 شیخ از گفتار شه خاموش ماند بزم درویشان سراپا گوش ماند
22 تا مریدی سکه سیمین بدست لب گشود و مهر خاموشی شکست
23 گفت این نذر حقیر از من پذیر ای ز حق آوارگان را دستگیر
24 غوطه ها زد در خوی محنت تنم تا گره زد درهمی را دامنم
25 گفت شیخ این زر حق سلطان ماست آنکه در پیراهن شاهی گداست
26 حکمران مهر و ماه و انجم است شاه ما مفلس ترین مردم است
27 دیده بر خوان اجانب دوخت است آتش جوعش جهانی سوخت است
28 قحط و طاعون تابع شمشیر او عالمی ویرانه از تعمیر او
29 خلق در فریاد از ناداریش از تهیدستی ضعیف آزاریش
30 سطوتش اهل جهان را دشمن است نوع انسان کاروان ، او رهزن است
31 از خیال خود فریب و فکر خام می کند تاراج را تسخیر نام
32 عسکر شاهی و افواج غنیم هر دو از شمشیر جوع او دو نیم
33 آتش جان گدا جوع گداست جوع سلطان ملک و ملت را فناست
34 هر که خنجر بهر غیر الله کشید تیغ او در سینه ی او آرمید