- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو عبرت آگهی که به تحقیق راه او جو شد ز چشم آبلهٔ پا نگاه او
2 چون شمع قطع ساز نفس مفت بیدلی کزاشک تیغ آب دهد برق آه او
3 مأوا کشیدهایم به دشتی که تا ابد برق آب میخورد ز زبان گیاه او
4 حیران دستگاه حبابم که بستهاند نقد محیط در خم ترک کلاه او
5 دارم به سینه خون شده آهی که همچو صبح در کوچههای زخم گشودند راه او
6 بگذار تا به درد تمناش خون کنند دل قابل وفاست مپرس ازگناه او
7 ما عاجزان ز کنج خموشیکجا رویم آسودهایم ناله صفت در پناه او
8 زبن قامتی که حلقهٔ تسلیم بیخودیست دامی فکندهایم به راه نگاه او
9 آهسته رو که بر دل موری اگر خوری گردی غبار خاطر خال سیاه او
10 چندانکه میشود نظر همتت بلند دارد عروج آینهٔ بارگاه او
11 گر تار و پودکارگه عشق پروری جز پنبهزار وهم کتان نیست ماه او
12 بیدل اگر به عشقکند دعوی وفا غیر از شکست رنگ چه باشد گواه او