- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مربی فضلای زمانه شمس الدین تویی که قفل امل را سخای توست کلید
2 از آن سپس که میان من و تو عهد دراز زمانه حبل متین مواصلت ببرید
3 تو را به مرو درون برد و خرمت بنشاند مرا به سوی نشابور سر نگون بکشید
4 چو تو به اسم رسالت بیامدی ناگاه دلم ز شوق ملاقات تو ز بر بپرید
5 شدی به قاعده و پرده دار بنشاندی چنانک پرده صبرم ز غبن آن بدرید
6 مرا به خدمت تو محض دوستی آورد نه رغبت زر و سیم و نه حرص نقل و نبید
7 حدیث رؤیت صانع مرا محقق شد که دست معتزلی غالب ست و وجه پدید
8 رسول را چو به دنیا نمی توان دیدن خدای را به قیامت چگونه بتوان دید؟