ببند ای دل غافل بخود ره گله را از عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

ببند ای دل غافل بخود ره گله را

1 ببند ای دل غافل بخود ره گله را زیان بس است ز مردم ببر معامله را

2 فراخنای جهان بر وجود من تنگ است تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را

3 دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم که راه آهن کرده است وصل فاصله را

4 شدند ده دله و اجنبی پرست، منم که میپرستم ایران پرست یکدله را

5 تو ای دویده بیابان رنج بهر وطن بچشم من بنه آن پای پر ز آبله را

6 بهیچ مملکت و ملت این نبوده و نیست بدست گرگ، شبانی رها کند گله را

7 مراست رأی کز این بعد انتخاب کنند وکیل خولی و شمر و سنان و حرمله را

8 اگرچه دختر فکر تو حامله است عارف بگو مترس و ببین مردهای حامله را

عکس نوشته