پاکیزه روی را که بود پاکدامنی از سعدی شیرازی غزل 1121

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

1 پاکیزه روی را که بود پاکدامنی تاریکی از وجود بشوید به روشنی

2 گر شهوت از خیال دماغت به در رود شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

3 ذوق سماع مجلس انست به گوش دل وقتی رسد که گوش طبیعت بیاکنی

4 بسیار بر نیاید شهوت‌پرست را کش دوستی شود متبدل به دشمنی

5 خواهی که پای‌بسته نگردی به دام دل با مرغ شوخ‌دیده مکن همنشیمنی

6 شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی

7 زنهار گفتمت قدم معصیت مرو ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی

8 سعدی! هنر نه پنجهٔ مردم شکستن است مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

عکس نوشته
کامنت
comment