به خاک پاکم کنید چندی از سحاب اصفهانی غزل 241

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم

1 به خاک پاکم کنید چندی فغان و غوغا پس از هلاکم که شاید آن شوخ که یک ره آرد پی تماشا گذر به خاکم

2 تو را توهم از این که خاکم مباد باد آورد به کویت مرا تصور که از ترحم نمیدهی تو بباد خاکم

3 به حیرتم زین که شوق تیغت چگونه بیرون نیاید از دل چرا که از تیغ بی دریغت رسیده بر دل هزار چاکم

4 زعشق پاکم اسیر حرمان زمن بتانراو گر نه چندان حذر نبودی شدی ملوث هوس گر آلود به عشق پاکم

5 همیشه گفتم ز رفتن جان رود زجان دردا و دردا که جانم از جسم برفت و دردش نرفت از جان دردناکم

6 اگر بباید که نیست باکم شود پشیمان ز کشتن من (سحاب) نالم که تا زکشتن چنان نداند که نیست باکم

عکس نوشته
کامنت
comment