1 دل پاکیزه، بکردار بد آلوده مکن تیرگی خواستن، از نور گریزان شدن است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری کآخر تو هم برون کن ازین آشیان سری
2 آفاق روشن است، چه خسبی به تیرگی روزی بپر، ببین چمن و جوئی و جری
1 حکایت کرد سرهنگی به کسری که دشمن را ز پشت قلعه راندیم
2 فراریهای چابک را گرفتیم گرفتاران مسکین را رهاندیم
1 سود خود را چه شماری که زیانکاری ره نیکان چه سپاری که گرانباری
2 تو به خوابی، که چنین بیخبری از خود خفته را آگهی از خود نبود، آری
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به