1 دشمن چو بدانست که : احوالم چیست بر تلخی زندگانی من بگریست
2 بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟ در آرزوی مرگ همی باید زیست
1 بزینت باغ چون خلد برینست ریاحین اندرو چون حور عینست
2 نثار آسمان لؤلوی لالاست شعار بوستان دیبای چینست
1 همه کار گیتی بود برقرار چو با دین و دانش بود شهریار
2 بعدلست هر سلطنت را ثبات بعلمست هر مملکت را مدار
1 تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب
2 چه باک از آتش و آبت ؟ که چون خلیل و کلیم ترا شدند مطیع و مسخر آتش و آب