چونی هر چند از درد از بابافغانی شیرازی غزل 443

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم

1 چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم شود از ناله هر دم تیز تر سوی تو آهنگم

2 دلم را از جمالت پرده ی هستی بود مانع ز محرومی کنون با هستی خود بر سر جنگم

3 چو می گویم غم خود با کسی بی غنچه ی لعلت نفس با گریه می آید برون از سینه ی تنگم

4 خوشم با سوز و درد و ناله ی خود، کاین سرود غم فراغت می دهد از صوت عود و نغمه ی چنگم

5 دمد شاخ گل و از غنچه اش بوی وفا آید ز شوق عارضت هر جا که افتد اشک گلرنگم

6 بصد منزل مرا می افگند دور از مه رویت فلک چون می کشد سر رشته ی وصل تو در چنگم

7 فغانی چون کنم باور که حالم از کسی پرسد جفا جویی که سال و مه نپرسد نام از ننگم

عکس نوشته
کامنت
comment