فخرالدین اسعد گرگانی

فخرالدین اسعد گرگانی

فخرالدین اسعد گرگانی
فخرالدین اسعد گرگانی

چو از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 111

ویس و رامین 111 ام از 113 ویس و رامین

چو با رامین بد او هشتاد ویک سال

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39

1 چو با رامین بد او هشتاد ویک سال زمانه سرو او را کرد چون نال

2 سر سرو سهی شد باشگونه دو تا شد پشت او همچون درونه

3 کرا دشمن نباشد در جهان کس چو بینی دشمن او خود جهان بس

4 چه نیکو گفت نوشروان عادل چو پیری زد مرو را تیر بر دل

5 ز پیری این جهان آن کرد بامن که نتوانست کردن هیچ دشمن

6 به گیتی باز کردم ای عجب پشت شکست او پشت من آنگه مرا کشت

7 اگر چه ویسه از گیتی وفا دید هم او از گردش گیتی جفا دید

8 چنان با گردش گیتی زبون شد که هفت اندامش از فرمان برون شد

9 پس آنگه مرگ ناگاه از کمینگاه بیابد در ربود آن کاسته ماه

10 دل رامین به دردش کان غم شد همیدون چشم رامین رود نم شد

11 همی گفت ای گزیده جفت نامی تنم را جان و جانم را گرامی

12 مرا با داغ تنهایی بماندی تو خود خنگ جدایی را براندی

13 ندیدم در جهان چون تو وفادار چرا گشتی ز من یکباره بیزار

14 نه با من چند باره عهد کردی که هرگز روزی از من بر نگردی

15 چرا از عهد خود کرده بگشتی وفا را با جفا در هم سرشتی

16 وفا از چون تو یاری وافی آمد جفا زین روزگار جافی آمد

17 شگفتی نیست گر با تو جفا کرد زمانه در جهان با که وفا کرد

18 جهان را از وفا پردخت کردی برفتی هم وفا با خود ببردی

19 مرا بس بود بر دل درد پیری نهادی بر تنم بند اسیری

20 چرا درد دگر بر من نهادی بلا را راه در جانم بدادی

21 به پایت دیدهء من خاک رُفته تو بیچاره به زیر خاک خفته

22 همی گفتی زبان خوش سرایت تن من باد راما خاک پایت

23 کنون این روز را می دید بایم تن سیمینت گشته خاک پایم

24 مرا این پادشایی با تو خوش بود دلم با این همه گنج از تو گش بود

25 کنون خود این جهان بر من و بالست مرا بی تو جهان جستی محالست

26 به درد تو بدرو جامه بر بر به مرگ تو بریزم خاک بر سر

27 کجا من پیرم و دانی نشاید که از پیران چنین رسوایی آید

28 مرا هست از غمانت دل گران بار چنان کز فرقتت دیده گهی بار

29 به درد و فریه داری این و آن را ندارم رنجه مر دست و زبان را

30 مرا شاید که دل تیمار دارد و یا چشمم مژه خونبار دارد

31 نشاید کم بدرد دست جامه و یاخواند زبان فریاد نامه

32 شکیبانی ز پیران سخت نیکوست بخاصه در فراق جفت یا دوست

33 زبانم فر شکیبایی نماید دلم در ناشکیبایی فزاید

34 چو دل را دارم از تیمار پر جوش زبان را دارم از گفتار خاموش

35 پس آنگه دخمه ای فرمود شهوار چنان شایسته جفتی را سزاوار

36 بر آورده از آتشگف برزین رسایده سر کاخش به پروین

37 ز پیکر همچو کوهی کرد، محکم ز صورت چون بهشتی گشته خرم

38 هم آتشگاه و هم دخمه چنان بود که رصوان را حد بر هر دوان بود

39 چو ز اتشگاه و از دخمه بپرداخت بیچ آن جهان بنگر که چون ساخت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال

شاعر شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال چه کسی است ؟

شاعر شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال فخرالدین اسعد گرگانی می باشد.

شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال چیست ؟

قالب شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال ویس و رامین است

مضمون اصلی شعر چو با رامین بد او هشتاد ویک سال چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
فخرالدین اسعد گرگانی

چو از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 111

ویس و رامین 111 ام از 113 ویس و رامین
بنر