🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی
ابوالقاسم فردوسی

چو بشنید شنگل از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 33

شاهنامه 33 ام از 778 پادشاهی بهرام گور

چو بشنید شنگل به بهرام گفت

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36

1 چو بشنید شنگل به بهرام گفت که رای تو با مردمی نیست جفت

2 زمانی فرودآی و بگشای بند چه گویی سخن‌های ناسودمند

3 یکی خرم ایوان بپرداختند همه هرچ بایست برساختند

4 بیاسود بهرام تا نیم‌روز چو بر اوج شد تاج گیتی فروز

5 چو در پیش شنگل نهادند خوان یکی را بفرمود کو را بخوان

6 کز ایران فرستادهٔ خسروپرست سخن‌گوی و هم کامگار نوست

7 کسی را که با اوست هم زین‌نشان بیاور به خوان رسولان نشان

8 بشد تیز بهرام و بر خوان نشست بنان دست بگشاد و لب را ببست

9 چو نان خورده شد مجلس آراستند نوازندهٔ رود و می خواستند

10 همی بوی مشک آمد از خوردنی همان زیر زربفت گستردنی

11 بزرگان چو از باده خرم شدند ز تیمار نابوده بی‌غم شدند

12 دو تن را بفرمود زورآزمای به کشتی که دارند با دیو پای

13 برفتند شایسته مردان کار ببستندشان بر میانها ازار

14 همی کرد زور ان برین این بران گرازان و پیچان دو مرد گران

15 چو برداشت بهرام جام بلور به مغزش نبید اندرافگند شور

16 بشنگل چنین گفت کای شهریار بفرمای تا من ببندم ازار

17 چو با زورمندان به کشتی شوم نه اندر خرابی و مستی شوم

18 بخندید شنگل بدو گفت خیز چو زیر آوری خون ایشان بریز

19 چو بشنید بهرام بر پای خاست به مردی خم آورد بالای راست

20 کسی را که بگرفت زیشان میان چو شیری که یازد به گور ژیان

21 همی بر زمین زد چنان کاستخوانش شکست و بپالود رنگ رخانش

22 بدو مانده بد شنگل اندر شگفت ازان برز بالا و آن زور و کفت

23 به هندی همی نام یزدان بخواند ورا از چهل مرد برتر نشاند

24 چو گشتند مست از می خوشگوار برفتند ز ایوان گوهرنگار

25 چو گردون بپوشید چینی حریر ز خوردن برآسود برنا و پیر

26 چو زرین شد آن چادر مشکبوی فروزنده بر چرخ بنمود روی

27 شه هندوان باره را برنشست به میدان خرامید چوگان به دست

28 ببردند با شاه تیر و کمان همی تاخت بر آرزو یک زمان

29 به بهرام فرمود تا بر نشست کمان کیانی گرفته به دست

30 به شنگل چنین گفت کای شهریار چنان دان که هستند با من سوار

31 همی تیر و چوگان کنند آرزوی چو فرمان دهد شاه آزاده‌خوی

32 چنین گفت شنگل که تیر و کمان ستون سواران بود بی‌گمان

33 تو با شاخ و یالی بیفراز دست به زه کن کمان را و بگشای شست

34 کمان را به زه کرد بهرام گرد عنان را به اسپ تگاور سپرد

35 یکی تیر بگرفت و بگشاد شست نشانه به یک چوبه بر هم شکست

36 گرفتند یکسر برو آفرین سواران میدان و مردان کین

ابوالقاسم فردوسی از شاعران بزرگ قرن 3 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر چو بشنید شنگل به بهرام گفت شاهنامه 33 ام از 778 پادشاهی بهرام گور در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی می باشد
شعر قالب : شاهنامه سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت

شاعر شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت چه کسی است ؟

شاعر شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت ابوالقاسم فردوسی می باشد.

شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 3 سروده شده است.

قالب شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت چیست ؟

قالب شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت شاهنامه است

سبک شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت چیست ؟

سبک شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر چو بشنید شنگل به بهرام گفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
ابوالقاسم فردوسی

چو بشنید شنگل از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 33

شاهنامه 33 ام از 778 پادشاهی بهرام گور
بنر