چو شد معلوم کز حکم الهی از نظامی گنجوی خمسه 32

نظامی گنجوی

آثار نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

چو شد معلوم کز حکم الهی

1 چو شد معلوم کز حکم الهی به هرمزبر تبه شد پادشاهی

2 به فرخ‌تر زمان شاه جوانبخت به دارالملک خود شد بر سر تخت

3 دلش گر چه به شیرین مبتلا بود به ترک مملکت گفتن خطا بود

4 ز یک سو ملک را بر کار می‌داشت ز دیگر سو نظر بر یار می‌داشت

5 جهان را از عمارت داد یاری ولایت را ز فتنه رستگاری

6 ز بس کافتادگان را داد می‌داد جهان را عدل نوشروان شد از یاد

7 چو از شغل ولایت باز پرداخت دگرباره به نوش و ناز پرداخت

8 شکار و عیش کردی شام و شبگیر نبودی یک زمان بی‌جام و نخجیر

9 چو غالب شد هوای دلستانش بپرسید از رقیبان داستانش

10 خبر دادند کاکنون مدتی هست کز این قصر آن نگارین رخت بر بست

11 نمی‌دانیم شاپورش کجا برد چو شاهنشه نفرمودش چرا برد

12 شه از نیرنگ این گردنده دولاب عجب در ماند و عاجز شد درین باب

13 ز شیرین بر طریق یادگاری تک شبدیز کردش غمگساری

14 به یاد ماه با شبرنگ می‌ساخت به امید گهر با سنگ می‌ساخت

عکس نوشته
کامنت
comment