- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو اشک آن کس که میچیند گل عیش از تپیدنها بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدنها
2 ز بس عام است در وحشتسرای دهر بیتابی دل هر ذره دارد در قفس چندین تپیدنها
3 مجو آوازهٔ شهرت ز آهنگ سبکروحان صدای بال مرغ رنگ نبود در پریدنها
4 نگه در دیدهٔ حیران ما شوخی نمیداند به رنگ چشم شبنم درد این میناست دیدنها
5 دوتا کردیم آخر خوبش را در خدمت ببری رسانیدیم بار زندگانی تا خمیدنها
6 ز رونق باز میماند چو مینا شد ز می خالی شکست رنگ ظاهر میشود در خون کشیدنها
7 مرا از پیچ وتاب گردباد این نکته شد روشن که در را طلب معراج دامان است چیدنها
8 ز قطع الفت دلها حسود آسوده ننشیند شود خمیازهٔ مقراض افزون در بریدنها
9 گداز درد نومیدی تماشای دگر دارد به رنگ اشک ناسورم نظرباز چکیدنها
10 حباب از موج هرگز صرفهٔ طاقت نمیبیند ز بال ما گره وامیکند آخر تپیدنها
11 ز هستی گر برون تازی عدم در پیش میآید درین وادی مقامی نیست غیر از نارسیدنها
12 مجو از طفلخویان، فطرت آزادگان بیدل به پرواز نگه کی سرسا اشک از دویدنها