فخرالدین اسعد گرگانی

فخرالدین اسعد گرگانی

فخرالدین اسعد گرگانی
فخرالدین اسعد گرگانی

چو از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 17

ویس و رامین 17 ام از 113 ویس و رامین

چو خورشید بتان ویس دلارام

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 چو خورشید بتان ویس دلارام تن خود دید همچون مرغ در دام

2 به فندق مشک را از سیم بر کند ز نرگس بر سمن گوهر پراگند

3 خروشان زان با دایه همی گفت به زاری نیست در گیتی مرا جفت

4 ندانم زاری خود با که گویم ندانم چارهء خویش از که جویم

5 بدین هنگام فریاد از که خواهم ز بیداد جهان داد از که خواهم

6 به ویرو خویشتن را چون رسانم ز موبد جان خود را چون رهانم

7 به چه روز و به چه طالع بزادم که تا زادم به سختی اوفتادم

8 چرا من جان ندادم پیش قارن ز پیش از آنکه دیدم کام دشمن

9 پدر مرد و برادر شد ز من دور بماندم من چنین ناکام و رنجور

10 ز بدبختی چه بد دیدم ندانم چه خواهم دید گر زین پس بمانم

11 از این بدتر چه باشد مر مرا بد که ناکام اوفتم در دست موبد

12 چو بخروشم خروشم نشنود کس نه در سختی مرا یاور بود کس

13 بوم تا من زیم حیران و رنجور به کام دشمنان از دوستان دور

14 همی گفت آن صنم با دایه چونین همی بارید بررخ سیل خونین

15 رسولی آمد از پیش شهنشاه پیام آورد ازو نزدیک آن ماه

16 سخنهای به شیرینی چو شکر ز نیکویی بدان رخسار در خور

17 چنین دادش پیام از شاه شاهان که دل خرسند کن ای ماه ماهان

18 مزن پیلستکین دو دست بر روی مکن از ماه تابان عنبرین موی

19 که نتوانی ز بند چرخ جستن ز نقدیری که یزدان کرد رستن

20 نگر تا در دلت ناری گمانی که کوشی با قضای آسمانی

21 اگر خواهد به من دادن ترا بخت چه سود آید ترا از کوشش سخت

22 قضا رفت و قلم بنوشت فرمان ترا جز صبر دیگر نیست درمان

23 من از بهر توایدر آمدستم کجا در مهر تو بیدل شدستم

24 اگر باشی به نیکی مرمرا یار ترا از من بر آید کام بسیار

25 کنم با تو به مهر امروز پیمان کزین پس مان دو سر باشد یکی جان

26 همه کامی ز خشنودیت جویم به فرمان تو گویم هر چه گویم

27 کلید گنجها پیش تو آرم کم و بیشم به دست تو سپارم

28 چنان دارم ترا با زرّ و زیور که بر روی تو کس آرد مه و خور

29 دل و جان مرا دارو تو باشی شبستان مرا بانو تو باشی

30 ز کام تو بیاراید مرا کام ز نام تو بیفزاید مرا نام

31 بدین پیمان کنم با تو یکی بند درستیها به مهر و خط و سوگند

32 همی تا جان من باشد به تن در ترا با جان خود دارم برابر

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو خورشید بتان ویس دلارام

شاعر شعر چو خورشید بتان ویس دلارام چه کسی است ؟

شاعر شعر چو خورشید بتان ویس دلارام فخرالدین اسعد گرگانی می باشد.

شعر چو خورشید بتان ویس دلارام در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر چو خورشید بتان ویس دلارام چیست ؟

قالب شعر چو خورشید بتان ویس دلارام ویس و رامین است

مضمون اصلی شعر چو خورشید بتان ویس دلارام چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر