- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریزشد خوشه نخل بن
2 جهانجوی را گفت پاینده باش به دین و به دانش گراینده باش
3 همه آرزوها شکار تو باد نهفت جهان آشکار تو باد
4 ز پرسیدهٔ شهریار جهان که داند که هست این پژوهش نهان
5 ولیکن به اندازهٔ رای خویش کند هر کسی عرض کالای خویش
6 نخستین ورق کافرینش نبود جز ایزد خداوند بینش نبود
7 ز هیبت برانگیخت ابری بلند همان برق و باران او سودمند
8 ز باران او گشت پیدا سپهر پدید آمد از برق او ماه و مهر
9 ز ماهیتی کز بخار او فتاد زمین گشت و بر جای خویش ایستاد
10 از این بیشتر رهنمون ره نبرد گزافه سخن بر نشاید شمرد