🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
سرایندهٔ فرامرزنامه

سرایندهٔ فرامرزنامه

سرایندهٔ فرامرزنامه
سرایندهٔ فرامرزنامه

چو رستم از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 36

فرامرزنامه 36 ام از 192 فرامرزنامه

چو رستم سخن ها سراسر براند

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63

1 چو رستم سخن ها سراسر براند زمژگان بسی خون دل برفشاند

2 گرفتند مریکدیگر را به بر بسی بوسه دادند بر چشم و سر

3 وز آن جا فرامرز یل شد روان بیامد خرامان سوی هندوان

4 به نوشاد آنگه خبرشد از وی که آید یل نامور جنگجوی

5 پذیره شدش تا به فرسنگ چند سری پر زتاب ودلی مستمند

6 به شادی زنوشاد زان مرز شد یکایک به روی فرامرز شد

7 ورا دید با چتر وکوس و درای نهاده به سرتاج و بر پیل جای

8 فروبسته برپیل جنگیش تخت یکی تخت زیبا چو زرین درخت

9 پیاده شد او را ستایش گرفت ابر بندگی ها ستایش گرفت

10 بدو گفت کای گرد فیروزگر مبارک پی تو براین بوم وبر

11 بدان را دو چشم از رخت دورباد جهان،بنده و چرخ،مزدور باد

12 بپرسید از آن کار و از روزگار چوبگریست زان کار نوشاد زار

13 زکناس نالید و برگفت اوی کزآن دخترانم چه آمد به روی

14 فرامرز گفتا که دل شادکن وز اندوه دختر دل آزاد کن

15 که من مغز او زان سرتیرگون به نیروی یزدان برآرم برون

16 سپارم ترا دختران سر به سر به فر جهاندار فیروزگر

17 زمین را ببوسید نوشاد وگفت که از تخم سام این نباشد شگفت

18 فرامرز چون شد به شهر اندرش شد از بام او زرفشان افسرش

19 زرافشان برآمد زهر بام و کوی شد از مشک وعنبر جهان چارسوی

20 ابر درگه کاخ نوشاد پیل فکنده همه فرش دیبا دومیل

21 همه بام در زیور آراسته چو فردوس شد گیتی آراسته

22 برآمد زرافشان به کاخ بزرگ برآن نامور تخت پیل سترگ

23 برآمد دم مشکبویان زکوی جهان مجمر و عود شد چارسوی

24 فرود آمد از پیل جنگی دلیر سوی تخت نوشاد شه شد چو شیر

25 چو دید اندر آن حقه دلپذیر زعاج و زبرجد نهاده سریر

26 به لعل و بلورین برآموده تاج همه فرش زراوفتاده سراج

27 همه سقف او نقطه زر و سیم زصندل همان چوب ایوان مقیم

28 نگاریده این نقش های سپهر چوهرمزد و بهرام و کیوان ومهر

29 زبرج حمل تا به حوت اندران برآورده یک یک همه پیکران

30 همه نقش شب کرده پرآبنوس همه روز برچهره سندروس

31 همان هفت کشور زمین وخیال چو ایام سیبوع وبا ماه و سال

32 همان پایه تخت بر پشت شیر تو گویی که زندست و غر ودلیر

33 فرامرز بر شد بر آن تخت زر به کرسی دلیران والاگهر

34 کمر بسته نوشاد چون سروری شده خیره در ماه سرو سهی

35 درآن برز بالا و آهستگی در آن گرز و کوپال و شایستگی

36 بفرمود هرگونه خوان وخورش که آرد همی مرد خوالیگرش

37 فرامرز و نوشاد و چندین دلیر نشستند و خوردند چو گشتند سیر

38 نهادند زان پس می و چنگ پیش به جام بلورین زده چنگ خویش

39 فرامرز یل چون شد از باده مست چنین گفت کای مرد یزدان پرست

40 چرا می نگویی سخن های کید زما هر دو گویی کدامیم صید

41 بدو گفت کای مهتر نیمروز اگر بر شمارم شود نیم روز

42 زکید بداندیش ناکس سخن همانا که آن هم نیاید به بن

43 سپاهش دلیراست و لشکر بسی ولی چون تو با او ندیدم کسی

44 فزون صدهزار است جنگ آورش زپیلان جنگی نترسد دلش

45 به هرسال بفرستد او باج خواه نیارم بدو نیز کردن نگاه

46 مرا چل هزار است مرد نبرد نیارم برابر شد آورد کرد

47 زر و گنج او را که داند شمار به هر گوشه گنجش بود صدهزار

48 دو دختست او را چو خرم بهار گرانمایه گرد جنگی سوار

49 شنیدم که در روز آورد وکین هرآن کس که پشتش نهد برزمین

50 نباشد جز او جفت آن دخترم دو بهره ورا شاهی و لشکرم

51 بسا رزم سازان گران نامور به کشتی گری در نهادند سر

52 بکوشید با او چو شیر ژیان ولیکن نشد هیچ عاجز از آن

53 سمن رخ یکی و سمن بر یکی که پیدا نه رخشان زماه اندکی

54 سمن رخ بسی گرد و چابک تر است دلیران شه را یکایک سراست

55 فرامرز گفت ای شه نامدار دو چشمت سوی باده و جام دار

56 که من کید را با سمن رخ که هست بیارم به پشت فروبسته دست

57 بیارم همان گنج هندوستان فرستم سوی زابل وسیستان

58 نباید مرا لشکر و ساز وکوس نه پیلان که گیتی کنند آبنوس

59 تو بنشین و با لشکری باده نوش من وگرز و میدان کید و خروش

60 مرا دو هزار است گردن فراز سپاه تو را من ندارم نیاز

61 سپاه فراوان چه سازم همین چه خود گرزکین برفرازم به کین

62 بدین سان یکی هفته در چنگ و نوش نشستند و برشد به کیوان خروش

63 به یاد جهاندار کاوس کی ببودند با رامش ورود و می

سرایندهٔ فرامرزنامه از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
اثر چو رستم سخن ها سراسر براند فرامرزنامه 36 ام از 192 فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه می باشد
شعر قالب : فرامرزنامه سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر چو رستم سخن ها سراسر براند

شاعر شعر چو رستم سخن ها سراسر براند چه کسی است ؟

شاعر شعر چو رستم سخن ها سراسر براند سرایندهٔ فرامرزنامه می باشد.

شعر چو رستم سخن ها سراسر براند در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر چو رستم سخن ها سراسر براند چیست ؟

قالب شعر چو رستم سخن ها سراسر براند فرامرزنامه است

سبک شعر چو رستم سخن ها سراسر براند چیست ؟

سبک شعر چو رستم سخن ها سراسر براند سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر چو رستم سخن ها سراسر براند چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
سرایندهٔ فرامرزنامه

چو رستم از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 36

فرامرزنامه 36 ام از 192 فرامرزنامه
بنر