1 چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام میگیرم جنونها میکند خمیازه تا یک جام میگیرم
2 به این گوشی که معنی از تمیزش ننگ میدارد طنین پشهای گر بشنوم الهام میگیرم
3 ز فهم مدعا پر دورم افکندهست موهومی همه با خویش اگر دارم سخن پیغام میگیرم
4 کمینگاه دو عالم غفلتم از قامت پیری امل هر جا پرد در حلقهٔ این دام میگیرم
5 هوای کعبهٔ شوقی به شور آورد مغزم را که چون شمع استخوان را جامهٔ احرام میگیرم
6 به یاد چشم او چندان جنون آماده است اشکم که هر مژگان فشردن روغن از بادام میگیرم
7 ضعیفی گر به این اقبال بالد پایهٔ نازش به زیر سایهٔ دیوار چندین بام میگیرم
8 به ذوق پایبوست هیچ جا خوابم نمیباشد همین در سایهٔ برگ حنا آرام میگیرم
9 چو موی کاسهٔ چینی اگر بالد شکست من شبیخون میزنم بر چین و راه شام میگیرم
10 ز خاموشی معاش غنچهام تا کی کشد تنگی لبی وا میکنم گل میفروشم جام میگیرم
11 به آسانی دل از بار تعلق وا نمیگردد ز پیمان جنونکیشان گسستن وام میگیرم
12 تمتع چیست زبن بیحاصلانم چون نگین بیدل زبانم میخراشدگرکسی را نام میگیرم
دیدگاهها **