چو آیینه در دل گدازم نفس از اسیر شهرستانی غزل 20

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

چو آیینه در دل گدازم نفس را

1 چو آیینه در دل گدازم نفس را شکستن مبادا طلسم قفس را

2 نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد دهد بال پرواز من خار و خس را

3 به یاد تو پیمانه بخشم هوا را به بوی تو گلدسته بندم هوس را

4 دچارم نشد ناله وگریه گاهی که سازم پریشان دماغ جرس را

5 مرا زور می بس نیندیشم از کس بگیرم قدح را ببندم عسس را

6 زداغش چه آیین که در دل نبستم چراغان کنم تا گلستان قفس را

7 ز ویرانی آبادتر خانه عشق نسیمی کند شهر بند هوس را

8 اسیر محبت مرا می شناسد ندانسته ام کم ز خود هیچکس را

عکس نوشته
کامنت
comment