- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو لعبتان خیال اند آدمی و پری به اختیار مشعبد کنند جلوه گری
2 درست اگر نگری سیمیا و نیرنگست نشاط مجلس ناهید و فتنه قمری
3 ثبات عهد پدیدست چند خواهد داشت؟ گلی که در رحم غنچه کرد پرده دری
4 ز عمر خوش تر و شیرین تری ولی چه کنم نبسته هیچ خردمند دل به رهگذری
5 درین سراچه مزاج زمانه گیرد عقل خدا سرای مقیم است و کاروان سفری
6 دریغ از دی و نوروز دهر باید رفت به گونه های خزانی و گریه جگری
7 به غیر هستی حق روی در فنا دارد ز جزو و کل جهان هرچه را که برشمری
8 ظفر نبود به کوشیدن خرد ممکن ضرورت از صف مستی شدیم و بی خبری
9 چو کودک ز دبستان نفور می ترسم شب خمول ز بانگ مؤذن سحری
10 جهانیان به فروغم اگر نه محتاجند چو آفتاب چه افتاده ام به دربدری؟
11 به اعتماد کواکب مکن «نظیری » کار که ره نبرده به خود می کنند راهبری