1 چو کوبی پای و چون گیری پیاله تنت از لطف گردد همچو جانت
2 چنان گردی و پیچانی میان را ندارد استخوان گویی میانت
3 ز می گر چه تهی باشد پیاله نماید پر می از عکس رخانت
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد
1 چون منی را فلک بیازارد خردش بی خرد نینگارد
2 هر زمانی چو ریگ تشنه ترم گر چه بر من چو ابر غم بارد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد