1 چو خسرو دید کان یار گرامی ز دانش خواهد او را نیکنامی
2 بزرگ امید را نزدیک خود خواند به امید بزرگش پیش بنشاند
3 کهای تو بزرگ امید مردان مرا از خود بزرگ امید گردان
1 فرنگیس اولین مرکب روان کرد که دولت در زمین گنجی نهان کرد
2 از آن دولت فریدونی خبر داشت زمین را باز کرد آن گنج برداشت
1 پری پیکر نگار پرنیان پوش بت سنگین دل سیمین بنا گوش
2 در آن وادی که جائی بود دلگیر نخوردی هیچ خوردی خوشتر از شیر
1 به فرح فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی
2 طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را