1 چو خسرو دید کان یار گرامی ز دانش خواهد او را نیکنامی
2 بزرگ امید را نزدیک خود خواند به امید بزرگش پیش بنشاند
3 کهای تو بزرگ امید مردان مرا از خود بزرگ امید گردان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ ستای باربد برداشت آهنگ
2 به آواز حزین چون عذرخواهان روان کرد این غزل را در سپاهان
1 چو بر زد بامدادن بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ
2 گشاد از گنج در هر کنج رازی چو دریا گشت هر کوهی طرازی
1 چو آمد زلف شب در عطر رسائی به تاریکی فرو شد روشنائی
2 برون آمد ز پرده سحر سازی شش اندازی بجای شیشه بازی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به