- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو خورشید رخشنده رخ برفروخت دل آسمان را به آتش بسوخت
2 خرد گفت: رو پیش سلطان عهد که بالای گردون کشیده ست مهد
3 که او گوهر بحر شاه ولی است به گاه وفا و سخا چون علی است
4 بود شاهزاده، بود تاج بخش به مردی فزون از خداوند رخش
5 بزرگ زمین است و شاه زمان پدر بر پدر شاه و صاحب قران
6 دلیر و سرافراز و بخشنده اوست به بخشندگی مهر رخشنده اوست
7 حسین حسن روی حیدر توان به تدبیر پیر و به دولت جوان
8 سعادت ازو می شود آشکار چو بویی که آید ز مشک تتار
9 چو شیران جنگی ببندد کمر به مردی بگیرد جهان سر بسر
10 چو جدان خود پادشاهی کند ز مه حکم تا گاو و ماهی کند
11 الهی ترا عمر بسیار باد خدای جهانت نگهدار باد!