-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود مشنو خنده زخمش ز دل شاد بود
2 تا بدیدار تو شد دیده بستان روشن سرو را گفت شکرانه که آزاد بود
3 دم عیسی ز دلم عقده خاطر نگشود چون حباب این گرهی نیست که بر باد بود
4 دانه کشت مکافات دمد از دل سنگ دام هر صید گهی در ره صیاد بود
5 حسن محتاج تکلف نبود زانکه بزلف هیچ نفزاید اگر شانه زشمشاد بود
6 مرگ فرزند ندید آنکه سخن زاده اوست کاشکی عمر پدر صد یک اولاد بود
7 نکنی شکوه ز خونریزی آن غمزه کلیم رحم غیب است اگر در دل جلاد بود