چو با ما یار از جلال الدین محمد مولوی غزل 352

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چو با ما یار ما امروز جفتست

1 چو با ما یار ما امروز جفتست بگویم آنچ هرگز کس نگفته‌ست

2 همه مستند این جا محرمانند میندیش از کسی غماز خفته‌ست

3 خزان خفت و بهاران گشت بیدار نمی‌بینی درخت و گل شکفته‌ست

4 اگر یک روز باقی باشد از دی زمین لب بسته است و گل نهفته‌ست

5 هلا در خواب کن اوباش تن را که گوهرهای جانی جمله سفته‌ست

6 خمش کن زردهی زان در نیابی وگر محرم شوی بستان که مفتست

عکس نوشته
کامنت
comment