-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟
2 به رنج از پی راحت نگاه داشته اند ز حکمت ست که پای شکسته در بندست؟
3 درازدستی من چاکی ار فگند چه عیب ز پیش دلق ورع با هزار پیوندست
4 نگفته ای که به تلخی بساز و پند پذیر برو که باده ما تلخ تر از این پندست
5 وجود او همه حسنست و هستیم همه عشق به بخت دشمن و اقبال دوست سوگندست
6 نگاه مهر به دل سر نداده چشمه نوش هنوز عیش به اندازه شکرخندست
7 ز بیم آن که مبادا بمیرم از شادی نگوید ار چه به مرگ من آرزمندست
8 شمار کج روی دوست در نظر دارم درین نورد ندانم که آسمان چندست
9 اگر نه بهر من از بهر خود عزیز دار که بنده خوبی او خوبی خداوندست
10 نه آن بود که وفا خواهد از جهان غالب بدین که پرسد و گویند هست، خرسندست