چو عید و چون از جلال الدین محمد مولوی غزل 487

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات

1 چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات به هر که قدر تو دانست می‌دهند برات

2 هلال وار ز راه دراز می‌آیند برای کارگزاری ز قاضی الحاجات

3 به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست ز مخزن زر سلطان همی‌کشند زکات

4 پی گشادن درهای بسته می‌آیند گرفته زیر بغل‌ها کلیدهای نجات

5 به دست هر جان زنبیل زفت می‌آید شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات

6 بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک به طور موسی عمران و غلغل میقات

7 دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار دریده قوصره‌هاشان ز بار قند و نبات

8 ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد خمش کن و بنشین دور و می‌شنو صلوات

عکس نوشته
کامنت
comment