1 چو دل در عشق میبستم ز خود خود را رها کردم ملامت را صلا دادم سلامت را دعا کردم
2 نظر چون سوی من افکند دلدار از سر مستی ز خود رفتم بخود باز آمدم بیخود چها کردم
3 لبش درمان جان شد چشمش اسرار محبت گفت ز روی یار تحصیل اشارات و شفا کردم
4 قرار دل در آن دیدم که گیرم جای در زلفش قراری یافت دل در بیقراری جابجا کردم
5 ندانستم در اول بندگی عشقست و دین رندی در آخر عمر را در عشق و در رندی قضا کردم
6 حیات جاودان در عشق و در جان باختن دیدم زدم خود را به تیغ عشق جان و دل فدا کردم
7 چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی جفا کن جور کن جانا غلط گفتم خطا کردم
8 رهم بستی دلم خستی بدم گفتی نمیگوئی چرا بستم چرا خستم چرا گفتم چرا کردم
9 بزیر لب نهان میگفت چون نی در غم ما فیض بجانت هرچه کردم شکر کن کانها بجا کردم
دیدگاهها **