-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بحر نامتناهیست دایما موّاج حجاب وحدت دریاست کثرت امواج
2 جهان و هرچه در او هست جنبش دریاست ز قعر بحر بساحل همی کند اخراج
3 دلم که ساحل بینهایت اوست بود مدام بامواج بحر او محتاج
4 علاج درد دلم غیر موج دریا نیست چو طرفه درد که موحش بود در او علاج
5 بهر خسی برسد زین محیط در و گهر یکی بخس رسد از وی یکی بگوهر باج
6 از این محیط که عالم بجنّت اوست سراب مراست عذب و فرات و تراست ملح اجاج
7 بلون و طعم اگر مختلف همی گردد ز اختلاف محل است و انحراف مزاج
8 هر آنچه مغربی از کاینات حاصل کرد بگرد بحر محیطش بیکزمان تاراج