چو باده چشم تو خوده است دل خراب از شمس مغربی غزل 42

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

چو باده چشم تو خوده است دل خراب چراست

1 چو باده چشم تو خوده است دل خراب چراست چو حال تست در آتش جگر کباب چراست

2 ز پیچ زلف تو در تاب رفت مهر رخت چو زوست تابش رویت از و شباب چراست

3 چو نیست عهد شکن غیر زلف بر شکنت بگو که با دل مسکنت این عتاب چراست

4 ز من هرآنچه تو گوئی و آن همی شنوی چو من صدای توام با من این خطاب چراست

5 چو نیست غیر تو کس از که میشوی پنهان چو ناظر او توئی در رخت نقاب چراست

6 اگر چه در خم چوگان تست گوی دلم ز چیست منقلب آخر در انقلاب چراست

7 ز باد بپرس که بحر از چه گشت آشفته ز بحر بپرس که کشتی در اضطراب چراست

8 چو ما هر آنچه تو دادی بما همان خوردیم زیاده هیچ نخوردیم پس حساب چراست

9 هرآنکه باز نکرده است گوش هوش روترا برش حدیث حقایق فسانه است و حکایت

10 کتاب مغربی چون نسخه کتاب تواست ازو مپرس که این حرف در کتاب چراست

عکس نوشته
کامنت
comment