- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
2 ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
3 نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست مگر ز بخت بدم باخبر ز مضمون شد
4 ز دیده و دل فرهاد، مرکب شیرین شب فراق گذشت آنقدر که گلگون شد
5 کرشمه که دگر تیغ کین کشید، که باز جهان ز خون شهیدان عشق، گلگون شد
6 نوید لذت زخم آیدم به دل هر دم مگر به قتل منت میل خاطر افزون شد؟
7 تو ای نسیم که بر زلف او گذر داری خدای را خبری ده که حال دل چون شد
8 پی نظاره آن کو نمیرود قدسی نظر بدیده حو بد نقد {بیاض} موزون شد(؟)