-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند
2 دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم به کام ماست زبان چون زبان بجنباند
3 ز قتل غیر چه خواهد گوش غرض شغل ست بگو به لهو سرم بر سنان بجنباند
4 ز غیر نیست ز حسنست کش مجال نداد که لب به زمزمه الامان بجنباند
5 به ناله ذوق سماع از تو چشم نتوان داشت اگر به جنبش مهر آسمان بجنباند
6 که رفته از در زندان که بی قراری من کلید در به کف پاسبان بجنباند؟
7 به خانقه چه کند تا پریوشی که به باغ ز غمزه خون به رگ ارغوان بجنباند؟
8 سپهر از رخ ناشسته تو شرمش باد که عکس ماه در آب روان بجنباند
9 هنوز بی خبری زانکه جبهه بر در تو نسوده ایم چنان کاستان بجنباند
10 نشسته ام به ره دوست پر ز دوست مباد که کس به من رسد و ناگهان بجنباند
11 خبر ز حال اسیران باغ چون نبود؟ مرا که چیدن دام آشیان بجنباند
12 جنون ساخته دارم چه خوش بود غالب که دوست سلسله امتحان بجنباند