- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان چو کج روش افتد جنون بد مست است قط محرف این خامه تیغ در دست است
2 زخلق شغل علایق حضورمردن برد جدا افتاد سر از تن به فکر پابست است
3 جهان چو معنی عنقا به فهم کس نرسید که این تحیر گل کرده نیست یا هست است
4 کمان همت وارسته ناوکی داری ز هرچه درگذری حکمصافی شستاست
5 به زیرچرخ مشو غاقل ازخم تسلیم ز خانهایکه تو سر برکشیدهایپست است
6 بهگوش عبرت ازپن پرده میرسد آواز که نقش طاقچهٔ رنگ پر تنک بست است
7 کشاکش نفس از ما نمیرود بیدل درینمحیط همه ماهیایم و یک شست است