- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو فرخ ساعتی باشد که تقدیر دو عاشق را کند با هم به تدبیر
2 گهی خوش خوش به شادی جام گیرند گهی در بزم وصل آرام گیرند
3 گهی با سرو سنبل دست مالند گهی افسانهٔ هجران سکالند
4 گه از لبها نصیب جان ربایند گه از دلها غبار غم زدایند
5 کسی کاین خواب بختش راستین است کلید دولتش در آستین است
6 بهشت و بوستان بیدوست زشتست به روی دوستان زندان بهشتست
7 من و جام می و زلف دوتاهت بهشت و باغ من روی چو ماهت
8 چو من زان روی گلرنگ شدم شاد رها کن سرخ گل را برد باد
9 چو در آغوشم آمد سرو گل روی ممان گو هیچ سروی بر لب جوی