چو نامه بر کید از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 8

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

چو نامه بر کید هندی رسید

1 چو نامه بر کید هندی رسید فرستادهٔ پادشا را بدید

2 فراوانش بستود و بنواختش به نیکی بر خویش بنشاختش

3 بدو گفت شادم ز فرمان اوی زمانی نگردم ز پیمان اوی

4 ولیکن برین گونه ناساخته بیایم دمان گردن افراخته

5 نباشد پسند جهان‌آفرین نه نزدیک آن پادشاه زمین

6 هم‌انگه بفرمود تا شد دبیر قلم خواست هندی و چینی حریر

7 مران نامه را زود پاسخ نوشت بیاراست بر سان باغ بهشت

8 نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند پیروز و به روزگار

9 خداوند بخشنده و دادگر خداوند مردی و هوش و هنر

10 دگر گفت کز نامور پادشا نپیچد سر مردم پارسا

11 نشاید که داریم چیزی دریغ ز دارندهٔ لشکر و تاج و تیغ

12 مرا چار چیزست کاندر جهان کسی را نبود آشکار و نهان

13 نباشد کسی را پس از من به نیز بدین گونه اندر جهان چار چیز

14 فرستم چو فرمان دهد پیش اوی ازان تازه گردد دل و کیش اوی

15 ازان پس چو فرمایدم شهریار بیایم پرستش کنم بنده‌وار

عکس نوشته
کامنت
comment