چو همراز شد از ادیب الممالک فراهانی مثنوی 30

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

چو همراز شد روس با انگلیس

1 چو همراز شد روس با انگلیس همانند خالیگر و کاسه لیس

2 به بستند پیمان مهر استوار که با هم نباشند زنهار خوار

3 نخست از در کینه روس دژم به پیمان ایرانیان زد قلم

4 بسی کار نستوده فهرست کرد به دربار ایران پروتست کرد

5 وز آن پیش کز رازداران تخت بر او پاسخ آید گفتار سخت

6 بدریا فرستاد فوجی گران به گیلان و گرگان و مازندران

7 که شیران آن بیشه را از کنام برانند وزیشان نمانند نام

8 دلیران آن بوم را بی گناه رود سر به دار و شود تن به چاه

9 سپاه دگر شد ز راه ارس به گلزار تبریز چون خار و خس

10 که باغ از ریاحین بپرداختند چمن را ز مرغان تهی ساختند

11 شکستند درهم قد سرو بن نهال نو و شاخسار کهن

12 بزرگان دین را در آن گیر و دار کشیدند بر دار و کشتند زار

13 دگر ره چگویم که بیداد روس چها کرد از کینه در مرز طوس

14 همانا زبان گنگ شد خامه لال ندارم دل گفت و تاب مقال

15 که شد تیره از توپ دشمن فضا به بار علی بن موسی الرضا

16 در آن باغ بارید باران مرگ ز تنها فرو ریخت سر چون تگرگ

17 بنالید چرخ و بلرزید عرش زمین را بهم در نوردید فرش

18 به مینو خبر برد روح الامین رسول خدا زین خبر شد غمین

19 پیمبر بسر زد علی ناله کرد ز خون چشم زهرا س زمین لاله کرد

عکس نوشته
کامنت
comment