- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو هیچ می نکنی التفات با ما تو چه فایده است درین التفات ما با تو
2 برای چیست تکاپوی من بهر طرفی چو در میانه مسافت همین منم تا تو
3 ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشید خیالم است که در جامه این منم یا تو
4 بچشم معنی چندانکه باز می نگرم ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو
5 پس این تویی و منی در میانه چندانست که قطره بحر ببیند تو ما شوی ما تو
6 ترا ببردن دلهای خلق معجزه ییست که دلبران همه سحرند و دست بیضا تو
7 اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت که این وظیفه از آن منست فرما تو
8 شب وصال دهان بر لبم نهادی و گفت منم بلب شکر و طوطی شکر خا تو
9 بدانکه هست ترا با دهان من نسبت که در جهان بسخن می شوی هویدا تو
10 فدا کند پس ازین جان و دل بدست آرد چو دید بنده که در دل همی کنی جا تو
11 ز فرقت تو چو مرده است سیف فرغانی توی بوصل خود این مرده را مسیحا تو