🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
عنصری بلخی

عنصری بلخی

عنصری بلخی
عنصری بلخی

چو جای داد بود پادشاه دادگری از عنصری بلخی قصیده 72

قصیده 72 ام از 479 قصاید

چو جای داد بود پادشاه دادگری

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 چو جای داد بود پادشاه دادگری چو جای نام بود شهریار ناموری

2 یمین دولت و ملکی امین ملت و دین ز ذوالجلال برحمت زمانه را نظری

3 بقوت فلکی و بافسر ملکی بسیرت ملکی و بصورت بشری

4 فواید سخنی و نوادر خردی طبایع ادبی و جواهر هنری

5 خدایگانی نفس و تو اندرو عقلی بزرگواری چشم و تو اندرو بصری

6 میان صد حشر اندر بفضل تنهائی وگر چه تنها باشی ز فضل باحشری

7 فلک ز همت عالیت کمترین اثرست ترا که یارد گفتن که تو ازو اثری

8 ترا ز حادثه ها دین و داد تو سپرست ز بهر آنکه تو مر دین و داد را سپری

9 برنح تن بسپارند و گنج را سپرند تو باز گنج سپاری و آفرین سپری

10 چو کار بزم سگالی مؤلف جودی چو کار رزم سگالی مصوّر ظفری

11 اگر سپهری باری سپهر منتخبی وگر جهانی باری جهان مختصری

12 سپهر عالم سعدست و نحس و نفع و ضرر تو آن سعادت بی نحس و نفع بی ضرری

13 گیاه هند همه عود گشت و دارو گشت ز بهر آنکه تو هر سال اندرو گذری

14 وزان شرف که ترا بندگان ترکانند بترک مشک دهد ناف آهوی تتری

15 ز ابر جود بآبست و از تو جود بزر اگر چه ابر کریم است ازو کریمتری

16 چنانکه نام تو بدرخشد از تخلص تو ز باختر ندرخشد ستارۀ سحری

17 تو مر زدودن زنگار جهل را علمی تو باز داشتن قحط سال را مطری

18 تو سیم بر کف زایر نهی که پر خطرست زمانه زیر زمین در نهد ز بیخبری

19 ببزمگه خبر خویش را کنی عینی برزمگاه کنی عین خویش را خبری

20 اگر بحکم روان گویمت قضائی تو وگر بقدر بلندت نگه کنم قدری

21 بجاه عالی و ملک اندرون سلیمانی چنان کزو بشنودم تو هم بر آن اثری

22 جدا شود ز تن آن سر که گردد از تو جدا بری شود ز حق آن دل که گردد از تو بری

23 ز فضل بر سفری دایم ار چه در حضری ز ملک در حضری دایم ار چه بر سفری

24 نه جز بجود شتابی نه جز بدین کوشی نه جز بفضل گرایی نه جز بحق نگری

25 شجاع بی حذری و امیر بی خللی سوار بی بدلی و کریم بی مگری

26 ز لفظ پر لطفی و ز فضل پر طرفی ز راستی خردی در معاشرت شکری

27 بپای تو نرسد هیچ سرو گر چه بلند جز از خدای تو از هر چه هست بر زبری

28 فرو ستردی از دین نشان بدعت را ز کعبه هم رقم قرمطی فرو ستری

29 همیشه تا نشود شمس با قمر یکسان بیک روش نرود سال شمسی و قمری

30 سپه کشی و ملک باشی و عطا پاشی جهان گشایی و دشمن کشی و نوش خوری

31 سرا و باغ تو آراسته بسرو بلند چو سرو کاشغری و چو سرو غاتفری

32 خدای یار تو باد و جهان بکام تو باد که صورت همه خیری و عالم صوری

عنصری بلخی از شاعران بزرگ قرن 4 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
اثر چو جای داد بود پادشاه دادگری قصیده 72 ام از 479 قصاید عنصری بلخی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری

شاعر شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری چه کسی است ؟

شاعر شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری عنصری بلخی می باشد.

شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 4 سروده شده است.

قالب شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری چیست ؟

قالب شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری قصیده است

سبک شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری چیست ؟

سبک شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر چو جای داد بود پادشاه دادگری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
عنصری بلخی

چو جای داد بود پادشاه دادگری از عنصری بلخی قصیده 72

قصیده 72 ام از 479 قصاید
بنر