- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو عریان شد چمن مرغ از ضرورت خانه میسازد چو قطح گل بود بلبل به آب و دانه میسازد
2 چو بر بام و در مردم نشیند جغد ناسازست مبارک پی بود آن دم که با ویرانه میسازد
3 ز دشمن خیل در خیل از محبت گوشه چشمی فسون جاودان را معجزم افسانه میسازد
4 محبت جزو جزوم را ز هم بیتابتر دارد تجلی ذره ذره کوه را پروانه میسازد
5 پیام نوبهاری، تا نگوید ابر نوروزی کلید باغ را کی شاخ گل دندانه میسازد
6 به چشم کم نباید دید قدر زیردستان را فلک صدجا سبو گل میکند پیمانه میسازد
7 به جز زلف پریشان در خیالم نگذرد چیزی پری را گوشهٔ ویرانهام دیوانه میسازد
8 مبادا برگ و بارم کم اگر افشاندهام تلخی که شکرخنده آن را نقل صد کاشانه میسازد
9 «نظیری» لازم عشق و جنون جنگست و ناسازی تو معذوری به مردم مردم فرزانه میسازد