1 چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
2 شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
3 چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو ز آب آن دو سیه زلفکان غالیه گون
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای به قدر از برادران برتر مر تو را شد برادر تو پدر
2 مادر تو چو مادر پدرست پس تو را جده باشد و مادر
1 شهریارا کردگارت یار باد بنده تو گبند دوار باد
2 روز جاهت را سعادت نور باد شاخ ملکت را جلالت بار باد
1 ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد هزار رحمت بر شاه و اهل حضرت باد
2 من این نشاط که دیدم ز خلق در غزنین بدید خواهم تا روز چند در بغداد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به