چو بشناخت آهنگری از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 3

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد

1 چو بشناخت آهنگری پیشه کرد از آهنگری ارّه و تیشه کرد

2 چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت ز دریای‌ها رودها را بتاخت

3 به جوی و به رود آب‌ها راه کرد به فرخندگی رنج کوتاه کرد

4 چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کشت و درود

5 برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش

6 بدان ایزدی جاه و فرّ کیان ز نخچیر گور و گوزن ژیان

7 جدا کرد گاو و خر و گوسفند به ورز آورید آن‌چه بُد سودمند

8 ز پویندگان هر چه مویش نکوست بکشت و به سرشان برآهیخت پوست

9 چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم چهارم سمور است کش موی گرم

10 بر این گونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان

11 برنجید و گسترد و خورد و سپرد برفت و به جز نام نیکی نبرد

12 بسی رنج برد اندر آن روزگار به افسون و اندیشهٔ بی‌شمار

13 چو پیش آمدش روزگار بهی از او مردری ماند تخت مهی

14 زمانه ندادش زمانی درنگ شد آن هوش هوشنگ با فرّ و سنگ

15 نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر

عکس نوشته
کامنت
comment