چو دندان ریخت نعمت حرص از بیدل دهلوی غزل 1127

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس می‌سازد

1 چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس می‌سازد صدف را بی‌گهرگشتن‌کف افسوس می‌سازد

2 تعلقهای هستی با دلت چندان نمی‌پاید نفس را یک دو دم این آینه محبوس می‌سازد

3 چه سازد خلق عاجز تا نسازد با گرفتاری قفس را بی‌پریها عالم مانوس می‌سازد

4 فلک بر شش جهت واکرده است آغوش رسوایی خیال بی‌خبر با پرده ناموس می‌سازد

5 به ‌گمنامی قناعت ‌کن ‌که جاف بی‌حیا طینت به سرها چرم گاوی می‌کشد تا کوس می‌سازد

6 تو خواهی شور عالم گیر و خواهی غلغل محشر فلک زین‌ رنگ چندین نغمه‌ها محسو‌س می سازد

7 نفس زیر عرق می‌پرورد شرم حباب اینجا به پاس آبرو هر شمع با فانوس می‌سازد

8 خموشی ختم‌گفت‌وگوست لب بربند و فارغ شو همین یک نقطه کار درس صد قاموس می‌سازد

9 چه‌سحر است این‌که افسونکاری‌مشاطهٔ حیرت به دستت می‌دهد آیینه و طاووس می‌سازد

10 به یاد آستانت‌ گر همه چین بر جبین بندم ادب لب می‌کند ایجاد و وقف بوس می سازد

11 فغان بی‌وجد نازی نیست کز دل برکشد بیدل برهمن‌زاده‌ای در ‌دیر ما ناقوس می‌سازد

عکس نوشته
کامنت
comment