-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ازکار یاران بپرداخت شاه بفرمود تا خیمه و بارگاه
2 پس و پشت هم برکنند استوار که دشمن برایشان نیارد گذار
3 ودیگر یکی کنده فرمود شاه بکندند برگرد آن خیمه گاه
4 مرآن کنده را پر زهیزم نمود پس آنگه به فرزند فرخ سرود
5 که از یاوران سی سوار بکار پیاده دو ده مرد هامون سپار
6 ببر با خود ای شیر دشت نبرد به گرمی رسان سوی ماآب سرد
7 دمان شاهزاده سوی رود رفت هم مشک ها کرد پر آب و تفت
8 سوی خرگه شاه شد بی گزند به همراه یاران پیروزمند
9 شهنشه به یاران خود آب داد سپس گفت: ای نامداران راد
10 بشویید ازین آب روشن دهان که هست آخرین قوتتان درجهان
11 بسازید ازین آب غسل و وضو بسایید پیش خداوند رو
12 بشویید رخت بر خویشتن که باشد شما را به جای کفن
13 در آن شب گزین سبط شاه حجاز گهی در دعا بود و گاهی نماز