- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
2 نگاه میکنم از پیش رایت خورشید که میبرد به افق پرچم سپاه ظلام
3 بیاض روز برآمد چو از دواج سیاه برهنه بازنشیند یکی سپیداندام
4 دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرو درآمد از درم آن دلفریب جان آرام
5 سرم هنوز چنان مست بوی آن نفس است که بوی عنبر و گل ره نمیبرد به مشام
6 دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم که هر شبی را روزی مقدر است انجام
7 تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است در آستینش یا دست و ساعد گلفام
8 در آبگینهاش آبی که گر قیاس کنی ندانی آب کدام است و آبگینه کدام
9 بیار ساقی دریای مشرق و مغرب که دیر مست شود هر که می خورد به دوام
10 من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
11 به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام
12 رها نمیکند این نظم چون زره درهم که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام