- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم به صد مضراب میتازد فغانم لیک خاموشم
2 اگر چندی که چون سروم درین گلشن به آزادی غلام همتم جز حلقه او نیست در گوشم
3 نصیب از قسمت جام ازل با من مسئلهای دارم ولیکن پنبهدرگوشم
4 خویش تا دادم عنان صبر و طاقت را یاد پایبوسش رفته از من پیشتر هوشم!
5 زآن روزی که جانم شد نشان ناوک تیرش ز بار عشق او خم گشته مانند کمان دوشم
6 تجرد مشربم آسوده اندر بستر راحت به غیر از شاهد معنی نمیباشد در آغوشم
7 غریق لجه عشقم چه میپرسی ز احوالم؟! وطن در جیب خود دارم حباب خانهبردوشم!
8 نمیباشد لباسی در بر من غیر عریانی ندارم کسوت دیگر ز عالم چشم میپوشم
9 برد هوش از سرم طغرل همین یک مصرع بیدل جهان تعبیر بود آنجا که من خواب فراموشم