- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو مشاطه بدست آن چین زلف خم بخم گیرد بچین از رشک دستش نافه را درد شکم گیرد
2 بیاد بوی زلفش جان من تا کی ز تن شبها برون آید سر راه نسیم صبحدم گیرد
3 قلم گیرد روان از بیم خجلت دست صورتگر چو صورتگر پی تصویر آن قامت قلم گیرد
4 بخورشید آن رخ چون ماه منما احترازی کن مباد آن آینه از چشمه خورشید نم گیرد
5 چراغ افروخت ماه از شمع رویت میل آن دارد کزین پس روشنی از پرتو خورشید کم گیرد
6 من از لطف تو بودم زنده کردی ترک آن زین بس مگر شمع حیاتم آتش از برق ستم گیرد
7 فضولی را مکن منع از سرشک آه دل ناصح که عالم گیرد ار زین سان سپه سازد علم گیرد